غزل 33

ساخت وبلاگ
قایقی گم شده در حلقه ی طوفان، چه کند؟ شمع با سخت ترین برف زمستان، چه کند؟   آن پیمبر که به صد حادثه مبعوث شده مست افتاده به پای بتی عریان، چه کند؟   با تو بی خواب شود با تو بخوابد یا نه . . . روح آوار غزل 33...ادامه مطلب
ما را در سایت غزل 33 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kaboootar بازدید : 53 تاريخ : جمعه 19 بهمن 1397 ساعت: 23:43

اگر نگاه یهودی که پشت عینک توست به مرزهای فلسطین فقط نظر می کرد اگر لطافت و موج میان روسری ات به نخل های بلندِ عراق می پیچید و عطر دخترانه گلهای سرخ پیرهن ات از حجاز رد می شد مردهای جوان خاورمیانه همه شاعر می شدند  و شرکت های بزرگ اسلحه سازی عود مصری می فروختند شاید زنان مراکشی با چشم های درشت شان در قوری هایی بند خورده برای مهاجرین جاده ابریشم ستاره های کویر ایران را دم می کردند اگر سپیدی پایت را تنها یک دقیقه در امواج خلیج فارس فرو می کردی سونامی اش هند را غرق می کرد و کوه فوجی آنقدر گدازه به دریای ژاپن می ریخت که اختلاف دو کره را در خویش حل می کرد اگر فقط برای یک لحظه تو مال من می شدی من خدا می شدم و انسان را از نو خلق می کردم  شاید اینبار تو هم دوستم داشته باشی غزل 33...ادامه مطلب
ما را در سایت غزل 33 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kaboootar بازدید : 64 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 21:29

ابلیس قلب تنگ  تو را سنگ می زند

آری ببین که  مرگ تو را چنگ می زند

در خود شکسته یی ، به تن رنج می کشی

این سنگ مدتی است در این تنگ می زند

سال هزار و سیصد و پنجاه و ... روزهاست

عکس  شناسنامه تو را رنگ می زند

دنیا میان ذهن تو اکسید می شود

حتی کویر لوت شبی زنگ می زند

یک اختراع ساده و یک ماشه ، یک هوس

در خلوتت  پیاده شده ؛ " بنگ " می زند

پایان شعر های تو یک شمع . جالب است

پایان شعر های تو هم  لنگ  می زند

غزل 33...
ما را در سایت غزل 33 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kaboootar بازدید : 64 تاريخ : شنبه 1 مهر 1396 ساعت: 13:26

باید تماس  تیر را حس کرده باشی بر گرده ات زنجیر را حس کرده باشی وقتی نگاه خسته ات گل می دهد پس ... باید شبی انجیر را حس کرده باشی می لرزی و بر پیکرت رد خیالی ست ای دشت باید شیر را حس کرده باشی می فهمی اما عشق تاثیر شگرفی ست حتی اگر تقدیر را حس کرده باشی در التهاب سرخ این وضعیت انگار خاموشی و آژیر را حس کرده باشی یک کوه می ریزد به پایت لحظه یی که در سینه ات تغییر را غزل 33...ادامه مطلب
ما را در سایت غزل 33 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kaboootar بازدید : 52 تاريخ : شنبه 1 مهر 1396 ساعت: 13:26

بعد از مدتها و با عرض عذرخواهی************************   گاهی طناب نجاتی گاهی طناب دار یک لحظه در قرار منی یک عمر بی قرار   ای جسم تنگ یخ زده با من چشیده یی یک شب لبان تب زده، یک عمر زهر مار   هم نسل درد های دلم ریشه کرده یی با برگهای خسته ی پاییز تا بهار   گاهی برای بدرقه دختری که نیست با من دویده ای پی تشویش یک قطار   در من کسی شبیه خودم قد کشید و رفت در تو کسی تمام همین سال های تار . . .   ای ج غزل 33...ادامه مطلب
ما را در سایت غزل 33 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kaboootar بازدید : 73 تاريخ : شنبه 1 مهر 1396 ساعت: 13:26

سفره را چیده ای میان دلم، در اتاقی که طرد خواهد شدطرح مواج شعر می گیرد، سبزه هایی که زرد خواهد شد   بوی تلخون تازه می پیچد، در تن بی حواس لختی که . . . روز با تازیانه رقصید و شب بدون تو مرد خواهد شد   کافه ی بی قرار بی لبخند، تخت های لمیده در دربند سال برف و هزار و سیصد و چند، بعد از این قطعه گرد خواهد شد   سال نو از حواس شعرت دور، نقش کمرنگ مرد عبور بغض و سیگار و سکس و آب انگور، عشق؛ زخمی که درد غزل 33...ادامه مطلب
ما را در سایت غزل 33 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kaboootar بازدید : 46 تاريخ : شنبه 1 مهر 1396 ساعت: 13:26

شهرت همیشه شهر تن و خرقه سوزها ستشهرت خراب بندر سرما و سوزها ست   دیری ست بوی لاشه، بوی تعفن گرفته است این دشت خالی از دم شیران و یوزها ست   شب می دمد پس از شب و شب می کشد به شب خورشید مرده است در این خلسه، روزها ست   بیخود مگرد در این خانه گنج نیست این گور مبتلا شده ی مار و موز ها ست   چشم کسی به روی حادثه روشن نمی شود جایی که دور قاتل این غم فروز ها ست   مردان شهر یخ زده ات کوچ کرده اند فصل شکوه غزل 33...ادامه مطلب
ما را در سایت غزل 33 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kaboootar بازدید : 43 تاريخ : شنبه 1 مهر 1396 ساعت: 13:26

مردم این شهر با یک جرعه خوابت کرده اندزهر نه!  اشک سپاهت را شرابت کرده اند   مثل کوهی که به پژواک غم عادت داشته رو به خود غلتیده ای آخر مذابت کرده اند   در پی مردان جنگی بانگ بیخود می زنی وقتی از خوان خدایان هم جوابت کرده اند   اجنبی، طرار یا بیگانه، طاقت داشتی شهریارا ! مردمت خائن خطابت کرده اند   گاه تندیس تو را هر روز می سازد کسی غافل از اینکه تو را شب ها خرابت کرده اند   مرده ای و خاندانت را ن غزل 33...ادامه مطلب
ما را در سایت غزل 33 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kaboootar بازدید : 46 تاريخ : شنبه 1 مهر 1396 ساعت: 13:26

نقاش ترین دختر این شهر هنرکششبها متعهد شده شمشیر بسازد   مانند اسیری که در این دخمه ی تاریک محکوم شده تا غل و زنجیر بسازد   لعنت به دل تیره ی جغرافی این شهر وقتی که خلیجی صدفش قیر بسازد    این تلخ ترین مستند حال جهان است یک  صومعه مجبور شده تیر بسازد   باید که شکست و به بیابان زد و سوزاند سازی که غم و ناله و  آژیر بسازد   مردانه کسی نیست در این سردی ایام مردانه کسی نیست که تغییر بسازد   این سیل فر غزل 33...ادامه مطلب
ما را در سایت غزل 33 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kaboootar بازدید : 69 تاريخ : شنبه 1 مهر 1396 ساعت: 13:26

نکند سلسله ی  پیر به پایان برسد ... شعله ی معبد انجیر به پایان برسد"ما به خرداد پر از حادثه عادت داریم"  ... نکند حادثه با تیر به پایان برسد   رو ساهیم ولی رو به سپیدی داریم ... قصد ویرانی بنیاد پلیدی داریم حلق می سوزد و صد بغض اسیدی داریم ... نکند سابقه ی میر به پایان برسد   کوه، درمان غم فاصله را می دانست ... صبر بر نیش و تبر، هلهله را می دانست ساربان رمز شب قافله را می دانست ... درد وقتی ست که غزل 33...ادامه مطلب
ما را در سایت غزل 33 دنبال می کنید

برچسب : خاطرات,خرداد,هیچوقت, نویسنده : kaboootar بازدید : 46 تاريخ : شنبه 1 مهر 1396 ساعت: 13:26